آسمان را میگریم
ابر ها را مینوشم
اشک ها را میچشم
درد ها را می کشم
همچنان تنها
از خیابان بیزارم
از دهان های نگران
چشم ها ی دریده
صورت های آشفته
چشمانم غروب آفتابیست کنار ساحل
به سرخی آفتاب
به شوری دریا
با هر پلک دریای طوفان خیز
نا آرام فرو میچکد
بر گونه هایم میدود
به روی کاغذ میپرد
نقطه سر خط...
.
.